یک متن ادبی ، مناسب برای قرائت دانش آموزان در مراسم 12 بهمن و زنگ انقلاب
به نام
خدایی که انفجار نور ، از سرچشمه ی کرامت اوست
وقتی
صدای پای بهمن از کوچه پس کوچه های خاطره ها به گوش می رسد. گویی شهیدانند که آمده
اند برای بیعتی دوباره و برای هشدار و تذکر و بیداری
آن روز، پنجرهها
برای آشتی با صبح، نفس تازه کشیدندآن روز، خوبیها به صلیب کشیده شده بود و خون از
پنجه استعمار چکّه میکرد و قفس، تنها جایگاه پرندگان بود؛ چون نغمه آزادی سرداده
بودند..
چه شوری داشت، و چه
غوغایی میکرد؛ تکاپوی خفته که بیدار شده بود ... دستانی که زانوی غم بغل گرفته
بودند؛ حالا مشت شده بود.
چه ورق ها که بر
سینه دیوار میچسبید و پیام «آزادی...» می داد.آن روز کودکی رهِ مردان خدا میپیمود
و یک شبه مرد میشد؛ مردی که در کوچه پس کوچههای شهر،زوزه ی سلاحها در انتظار
سینه پر تپشش کمین کرده بود
اماما،
ای ستاره درخشان آسمان ایران! ای نگاهت تپش گامهای رهایی! ای طنین نَفَست سبزتر
از هر چه بهار! ای صدف صدق و صفا! ای چشمه نور! ای خمینی پیروز! خوش آمدی به
سرزمین دلیران و سبزقامتان. اماما! مقدمت را گرامی میداریم و بر شهیدانِ سالهای
آغازین انقلاب، از سر اخلاص گُلِ سلام نثار میکنیم؛ بزرگمردانی که از این سرزمین
پاک، به سوی افلاک پر گشودند؛ شهیدانِ والا مقامی که خارهای پلیدی را از سرزمین
آینهها تاراندند و آزادی و استقلال را برای ما به ارمغان آوردند. اینک در دهه
مبارک فجر، یادِ یادآوران سرسبزی و طراوت، پویندگان راه حق و حقیقت، ایمانمداران
پاسدار مکتب ولایت، نگاهبانان قلعه شرافت و مردانگی، و شهیدان راه عزّت و آزادگی
را گرامی میداریم.
صدای أذان بلال
زمان، از مأذنههای خاموش شهر برخاسته است و نوای بیداری را در گوش همه خفتگان می
نوازد. او آمد و با دستهای گرمش، راه دریا را نشان داد. آری، او آمد و پیراهن
زرّین آزادی را، بر قامت افراشته تک تک لالهها پوشاند.
دهه ی فجر، خاطره ی
ماندگار آن روزهای پر افتخار، بر شما مبارک.